یکتا جونم یکتا جونم ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره
تینا جونم تینا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

عشق های مامان یکتا و تینا

احوال مامان

سلام دوستان عزیز ممنون از پیام های گرمتون ممنون که نگران حالم بودید خیلی تا خیلی داغونم هر کی من را می ببینه می گه خون توی بدن من نیست نمی دونم چه طور شدم فقط محتاج دعا های شما دوستان گلم هستم قراره برم دکتر وقت بگیرم که حداقل سینوسیت هایم را عمل کنم تا بعد باور می کنید حتی نای نوشتن هم ندارم خیلی حالم بده یکتا جان مامانی را ببخش دوستت دارم یکتا جان حالا چه باشم کنارت و چه ....................... نمی دونم این حرفها چیه می زنم خدایا خودت کمکم کن مگر ٢٩ سال سنی هست من دارم التماس دعاااااااااااااااااااا ...
31 فروردين 1391

پست دوم سال 91 مریض شدید مامانی

  سلام فرشته مامان یکتا گلم خوبی عزیزم این دومین پست در سال 91 هست برای تو عزیزم می نویسم یکتا جان بخدا مامان تنبلی نداری باور کن اصلا" وقت هیچ کاری را ندارم این جا سرکار تقریبا دست تنها هستم مجبورم  کار چند تا را همزمان انجام بدهم شرمنده دختر گلم توی این چند روز بعد از 20 روز از سال جدید مامانی اصلا" حالش خوب نیست یکتا نمی دونم چم شده خیلی تا خیلی مریض هستم نمی دانم وقتی بزرگ شدی و این پست را خوندی من در چه حالی باشم و تو چه جوری باشی یکتا گلم از اول عید دندون درد بود دندونم که کمی اروم شد سردرد لعنتی میگرنی سراغم اومد چند روز توی خونه افتاده بودم از سردرد نمی توانستم بلند بشوم الان چند ساله این سردرد من را ...
20 فروردين 1391

پست اول سال 91

سلام عزیزان سلام دوستان سلام دختر گلم یکتا عید همه تون مبارک امیدوارم سال خوبی داشته باشید امسال عید با سالهای قبل کمی فرق می کرد چند روز تعطیلی هورا  تقریبا 10 روز تعطیلی داشتیم و دایم کنار تو دختر عزیزم و شوشو جان بودم خیلی خوش گذشت صبح ها با تو دختر نازم ساعت 10 بیدار می شدیم صبحانه می خوردیم بعد می رفتم دنبال تدارک نهار بابایی صبح زود می رفت مغازه تا ظهر ساعت 2 می اومد خونه بعد 3 تایی بعد از نهار کمی خوابیدیم خوابیدن تو و من مثل خرس قطبی بود   بعد ازظهر همه کمی تو خیابانها می گشتیم بعد خونه عزیزا می رفتیم در کل خیلی خوب بود دخترم مخصوصا کنار تو فرشته ناز راستی مامانی عیدی هم مل پارسال پول خیلی جمع کردی د...
14 فروردين 1391
1